حمله ناگهانی پلنگ، باغدار گلبهاری را مصدوم کرد کشف یک مزرعه استخراج غیرمجاز رمزارز در مشهد (۲۷ تیر ۱۴۰۳) افزایش هفتاددرصدی شمار اعضای پیوندشده از بیماران مرگ مغزی در مشهد (۲۷ تیر ۱۴۰۳) هشدار سازمان بهداشت جهانی درمورد خطر همه‌گیری جدید ورود ۵۴ هزار و ۲۵۹ زائر در تاسوعا و عاشورای حسینی از طریق پایانه‌های مسافربری به مشهد قیمت بلیت پرواز نجف-تهران به ۱۲ میلیون تومان رسید گذرنامه زیارتی اربعین چندروزه صادر می‌شود؟ + جزئیات پلمب یک واحد صنفی به‌دلیل عرضه مرغ تاریخ‌گذشته در سبزوار (۲۷ تیر ۱۴۰۳) بازرس کل خراسان رضوی: سیل ۲۶ اردیبهشت مشهد با قصور همراه بوده است اشک‌های پسر ۱۹ ساله‌ای که یک نفر را در مشهد به قتل رساند + عکس ترفندهای تمیز کردن خانه چرا مردان نباید مجرد بمانند؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (٢٧ تیر ١۴٠٣) | بارش رگباری باران در نیمه شمالی استان در اواخر هفته مصرف بی‌رویه‌ مُسکن‌ها می‌تواند برای بدن مضر باشد وزارت بهداشت: طی ۲ سال گذشته، ۲ هزار پزشک به مناطق محروم اعزام شدند خبر جدید از واریز وام ۳۰ میلیون تومانی به حساب بازنشستگان تامین اجتماعی (۲۷ تیر ۱۴۰۳) انتشار کلید اولیه کنکور‌ها و دفترچه سؤالات خارج‌ازکشور (۲۷ تیر ۱۴۰۳) تأخیر چهارساعته پرواز مشهد_کیش (۲۶ تیر ۱۴۰۳) کشف بزرگ اموال سرقتی در مشهد | ۲۱۵۰ کیلو کابل سرقتی برق و مخابرات در روز‌های گرم تابستان چند لیوان آب بنوشیم؟
سرخط خبرها

خیابان چراغ برق؛ تابستان ۱۲۸۷ | یادی از شیخ احمد تربتی، معروف به سلطان العلمای خراسانی

  • کد خبر: ۲۳۵۰۱۲
  • ۰۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۹
خیابان چراغ برق؛ تابستان ۱۲۸۷ | یادی از شیخ احمد تربتی، معروف به سلطان العلمای خراسانی
از تئوری مردم سالاری دینی در قالب تفکر اسلامی می‌گفت و گاهی، شخص محمدعلی شاه را مستقیما مورد حمله قرار می‌داد: «خوب است قدری از مستی سلطنت بهوش آمده، چشم باز کرده، نظری به دولت خود و باقی دولت‌ها بنمایی، آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه خود خارج شده، مشغول قصابی گشته اند؟...»

به گزارش شهرآرانیوز، خودش تربت حیدریه بود، دلش تهران. علی الظاهر، طلبه سر به راهی بود، اما بیش از درس و بحث در حجره‌های حوزه، بی تاب مسائل سیاسی روز بود. آخرش هم حریف دلش نشد، جمع کرد آمد تهران. ادامه تحصیل بهانه بود. آمده بود آستین بالا بزند بیاید میانه میدانی که مشروطه طلبان از مدت‌ها پیش با خون و خرد خود به دادخواهی آمده بودند. زبان صریح و بی پروای شیخ احمد را امثال مرحوم دهخدا و میرزا جهانگیرخان شیرازی و محمدرضا مساوات خیلی خوب می‌فهمیدند.

برای همین هم بود که ۲۳ اردیبهشت ۱۲۸۶، مدیرنشریه فوائدعامه از شیخ احمد خواست بیاید برایش بنویسد. حالا انبوه فریاد و حرف‌های ناگفته شیخ احمد، از پشت سد سکوت بر صفحه سفید نشریه جاری می‌شد. با همان مختصر حق التحریر روزنامه هم یک اتاق محقر در خیابان چراغ گاز یا چراغ برق سابق اجاره کرد و دو سه ماه بعد، وسط خرماپزان سال ۱۲۸۶، از همان چند متر سرپناه کوچک، نخستین شماره از روزنامه مستقلش را با عنوان «روح القدس» بیرون داد. 

روزنامه‌ای در قالب چهار صفحه به قطع ۵/۶*۱۱ با چاپ ژلاتینی که دوشنبه‌ها چاپ می‌شد و بعدتر به قول خودش، چهارشنبه‌ها توقیف می‌شد! قیمت اشتراک سالیانه اش در تهران دوازده قران بود، در ولایات هفده قران، در روسیه پنج منات و در دیگر ممالک ۱۰ فرانک! یک سرمقاله دو صفحه‌ای داشت و توی باقی صفحات از اخبار و راپورت‌های شهری و ترجمه مطالب روزنامه‌های قفقاز می‌آورد. اما آنچه آخر کار دستش داد، همان سرمقالات جنجالی بود که هربار با بیانی گزنده، از تقابل حاکمیت استبدادی با اسلام می‌نوشت. 

از تئوری مردم سالاری دینی در قالب تفکر اسلامی می‌گفت و گاهی، شخص محمدعلی شاه را مستقیما مورد حمله قرار می‌داد: «خوب است قدری از مستی سلطنت بهوش آمده، چشم باز کرده، نظری به دولت خود و باقی دولت‌ها بنمایی، آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه خود خارج شده، مشغول قصابی گشته اند؟...» یک سالی از قلم فرسایی تند و تیز شیخ احمد در اتاق کوچک خیابان چراغ گاز می‌گذشت. حالا دیگر او نه شیخ احمد تربتی که شیخ احمد روح القدس بود! 

روزنامه اش حسابی جنجال به پا کرده بود و از صفحات آتشینش بوی باروت می‌آمد. تابستان ۱۲۸۷ بود که شیخ احمد داشت با عمویش شماره‌های ۲۷ روزنامه روح القدس را بسته بندی می‌کرد. دوم تیر بود. یک سه شنبه‌ای که قرار بود فردایش شماره تازه‌ای منتشر شود. نخ کشی‌های بسته‌های روزنامه هنوز تمام نشده بود که صدای سم اسب‌های سواره نظام، شیخ احمد و عمویش را به پشت پنجره‌های اتاق کشاند. کرور کرور سرباز اسلحه به دوش بود که سمت مجلس در حرکت بود. آخرین گلوله نخ در دستان خشم آلود شیخ، فشرده می‌شد.

 دسته روزنامه‌ها را رها کرد رفت سراغ گنجه. گلوله نخ را بی اختیار گذاشت توی جیبش، دوقبضه سلاح گرم را که برای محافظت از خود توی اتاق نگهداری می‌کرد، برداشت. تفنگ ورندل را داد به عمویش، تفنگ مکنزی سال خورده را انداخت روی شانه اش، گفت: «دیگر دوره نوشتن تمام شده! بیا میرزا جواد. این همان روزی است که منتظرش بودیم!»

 بعد هم سرازیر شدند سمت خیابان. ایستادند برابر سیل قزاق‌های مستی که بی محابا به سمت مجلس می‌تاختند. آن وقت اسلحه اش را رو به آسمان گرفت و رو به قزاق‌ها فریاد زد: «کجا؟ مگر این مملکت صاحب ندارد!» حالا دیگر دسته قزاق‌ها برابر شیخ احمد آرایش نظامی گرفته بودند.

سردسته قزاق‌ها جلو آمد پرسید: «تو کی هستی که می‌خواهی از اجرای حکم اعلی حضرت جلوگیری کنی!» – «یک بنده خدا! شاهی که با رعیت جنگ کند از گردنه گیر بدتر است!» و بعد صدای شلیک هوایی شیخ احمد، میدان رجزخوانی را به یک جنگ تمام عیار تبدیل کرد! یک قزاق از اسب به زمین افتاد و بعد از آن وقتی تیرِ دومِ شیخ، در گلوی اسلحه گیر کرد، گله قزاق ها، حلقه محاصره را تنگ‌تر کردند و یک نفر فریاد زد: «دستگیرش کنید! او را زنده می‌خواهیم!»

آن آخرین شماره روزنامه روح القدس هرگز به چهارشنبه‌های توزیع و توقیف نرسید و همان طوری که شیخ را با دست‌های بسته به سمت امارت شاه می‌کشاندند، کاغذ‌های روزنامه از پنجره تحریریه به خیابان می‌بارید. سرباز‌ها در کف خیابان چراغ گاز، آتش بازی به راه انداخته بودند و بوی دود و خاکستر حتی زمانی که دیگر خیلی از معرکه دور شده بود، به مشام شیخ می‌رسید. روی پیراهن سفیدش رد همان چکمه‌هایی بود که حالا داشت روی روزنامه ها، پایکوبی می‌کرد. 

به جز آن چند قزاقی که مأمور انتقال شیخ احمد و عمویش به سمت باغ شاه بودند، باقی سرباز‌ها راه مجلس را پیش گرفتند تا بهارستان را به خاک و خون بکشند. شیخ احمد به سوی همان مسلخی کشیده می‌شد که بعد‌ها میرزا جهانگیرخان در آن به شهادت رسید. او زیر درختان همان باغی شکنجه شد که ملک المتکلمین زخم می‌خورد. هنوز زبری گوله نخ بسته بندی را در جیب هایش حس می‌کرد. رد قلم بر سرانگشت هایش سرخ بود و چشم هایش نه از شکنجه ها، که از تورق روزنامه به خون نشسته بود.

روزی که آمد تهران می‌دانست این راه، بوی خون می‌دهد و حالا نه از سنگینی زنجیر‌ها بر گردنش، که از رویارویی با ظلم آشکار زمانه، به ستوه آمده بود. شلاق‌ها هریکی که بر تنش می‌نشست، تیشه‌ای به ریشه استبداد شاه بود. روایت‌ها درباره چگونگی قتل او مختلف است. یکی می‌گوید خفه اش کردند، یکی می‌گوید به چاه انداختند، یکی می‌گوید مثله اش کردند. اما آنچه در تمام روایت‌ها یکی است، تاریخ شهادت است: دوم تیر ۱۲۸۷. درست سه سال پس از آن روزی که از تربت به تهران آمد تا فریاد آزادی خواهی باشد.

درباره روزنامه روح القدس

روزنامه «روح القدس» در مجموع، ۲۸ شماره در طول یازده ماه منتشر شد. هر شماره در روز دوشنبه در قالب چهار صفحه، به قطع ۵/ ۶ × ۱۱ با چاپ ژلاتینی به چاپ می‌رسید و دو روز پس از چاپ، از کتابخانه شرافت توزیع می‌شد. قیمت اشتراک سالیانه این نشریه در تهران دوازده قران، در ولایات هفده قران، در روسیه پنج منات و در دیگر ممالک ۱۰ فرانک، قیمت یک شماره ۱۰۰ دینار، و قیمت اعلانات هم سطری یک قران بود. هر شماره، شامل یک سرمقالۀ دوصفحه‌ای و گاه بیشتر، با محتوای سیاسی و انتقادی بود. 

در دیگر صفحات هم اخبار، راپورت شهری و ترجمه مطالب روزنامه‌های قفقاز می‌آمد. با این همه، بیشترین مطالب روح القدس، مقاله‌های سیاسی و انتقادی با تمرکز بر اوضاع مرکز و سیاست ملی بود و جنبه خبری و توجه به مسائل شهرستان‌ها در آن چندان به چشم نمی‌آمد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->